آخرین اخبار
کد مطلب: 73146
بازخواني زندگي مبارزاتي و علمي حضرت امام جعفر صادق(ع) از نگاه رهبر معظم انقلاب
تاریخ انتشار : 1393/01/01
نمایش : 1185

به گزارش سلام لردگان به نقل از ايرنا، بيانات مقام معظم رهبري درباره حيات نوراني اين امام معصوم که 33 سال پيش در21 خرداد ماه سال 1358 انجام شده است، بر روي آدرس اينترنتي ?khamenei.ir ? باز نشر شده است.

مشروح بيانات رهبر معظم انقلاب به شرح ذيل است:

** نقشه ي امام صادق عليه السلام

وقتي امام باقر عليه السلام از دنيا مي رود بر اثر فعاليت هاي بسياري که در طول اين مدت خود امام باقر عليه السلام و امام سجاد عليه السلام انجام داده بودند اوضاع و احوال به سود خاندان پيغمبر صلي الله عليه وآله بسيار تغيير کرد؛ نقشه ي امام صادق عليه السلام اين بود، که بعد از رحلت امام باقر عليه السلام کارها را جمع و جور کند، يک قيام علني به راه بيندازد و حکومت بني اميه را -که هر روزي يک دولتي عوض مي شد و حاکي از نهايت ضعف دستگاه بني اميه بود- واژگون کند و از خراسان و ري و اصفهان و عراق و حجاز و مصر و مراکش و همه ي مناطق مسلمان نشين که در همه ي اين مناطق شبکه ي حزبي امام صادق عليه السلام -يعني شيعه، شيعه يعني شبکه ي حزبي امام صادق عليه السلام- شبکه ي امام صادق عليه السلام همه جا گسترده بود، از همه ي آنها نيرو بيايد مدينه و امام لشکرکشي کند به شام، حکومت شام را ساقط کند و خودش پرچم خلافت را بلند کند و بيايد مدينه و حکومت پيغمبر صلي الله عليه وآله را به راه بيندازد؛ اين نقشه ي امام صادق بود. لذا وقتي که در خدمت امام باقر عليه السلام در روزهاي آخر عمرش صحبت مي شود و سؤال مي شود که قائم آل محمد کيست، حضرت يک نگاهي مي کنند به امام صادق عليه السلام مي گويند که گويا مي بينم که قائم آل محمد اين است.

البته مي دانيد که قائم آل محمد يک اسم عام است، اسم خاص نيست، اسم ولي عصر صلوات اللَّه عليه نيست. حضرت ولي عصر صلوات اللَّه عليه قائم نهايي آل محمد است، اما همه ي کساني که از آل محمد صلي الله عليه وآله در طول زمان قيام کردند -چه پيروزي به دست آورده باشند چه نياورده باشند- اينها قائم آل محمدند و اين رواياتي که مي گويد وقتي قائم ما قيام کند اين کارها را مي کند، اين کارها را مي کند، اين رفاه را ايجاد مي کند، اين عدل را مي گستراند، منظور حضرت ولي عصر عج الله تعالي فرجه الشريف نبود آن روز، منظور اين بود که آن شخصي از آل محمد که بناست حکومت حق و عدل را به وجود بياورد، او وقتي که قيام بکند اين کارها را خواهد کرد و اين درست هم بود.

کار پنهاني و تشکيلاتي به طور معمول در صورتي که با اصول درست پنهان کاري همراه باشد، بايد همواره پنهان بماند. آن روز مخفي بوده، بعد از آن نيز مخفي مي ماند و رازداري و کتمان صاحبانش نمي گذارد پاي نامحرمي بدانجا برسد. هرگاه آن کار به ثمر برسد و گردانندگان و عاملانش بتوانند قدرت را در دست گيرند، خود، دقايق کار پنهان خود را برملا خواهند کرد. به همين جهت است که اکنون بسياري از ريزه کاري ها و حتي فرمان هاي خصوصي و تماس هاي محرمانه ي سران بني عباس با پيروان افراد تشکيلاتشان در دوران دعوت عباسي در تاريخ ثبت است و همه از آن آگاهند.

بي گمان اگر نهضت علوي نيز به ثمر مي رسيد و قدرت و حکومت در اختيار امامان شيعه يا عناصر برگزيده ي آنان در مي آمد، ما امروز از همه ي رازهاي سربه مهر دعوت علوي و تشکيلات همه جاگسترده و بسيار محرمانه ي آن مطلع مي بوديم.

تنها راهي که مي تواند ما را با خط کلي زندگي امام آشنا سازد، آن است که نمودارهاي مهم زندگي آن حضرت را در لابه لاي اين ابهام ها يافته، به کمک آنچه از اصول کلي تفکر و اخلاق آن حضرت مي شناسيم، خطوط اصلي زندگينامه ي امام را ترسيم کنيم و آنگاه براي تعيين خصوصيات و دقايق، در انتظار قرائن و دلايل پراکنده ي تاريخي و نيز قرائني به جز تاريخ بمانيم.

نمودارهاي مهم و برجسته در زندگي امام صادق عليه السلام بدين شرح است:

1. تبيين وتبليغ مسأله ي امامت.

2. تبليغ و بيان احکام دين به شيوه ي فقه شيعي و نيز تفسير قرآن به روال بينش شيعي.

3. وجود تشکيلات پنهاني ايدئولوژيک–سياسي.



**تبيين وتبليغ مسأله ي امامت

امام صادق عليه السلام نيز مانند ديگر امامان شيعه، محور برجسته ي دعوتش را موضوع «امامت» تشکيل مي داده است. براي اثبات اين واقعيت تاريخي، قاطعترين مدرک، روايات فراواني است که ادعاي امامت را از زبان امام صادق عليه السلام به روشني و با صراحت تمام نقل مي کند. امام در هنگام اشاعه و تبليغ اين مطلب، خود را در مرحله اي از مبارزه مي ديده است که مي بايست به طور مستقيم و صريح، حکام زمان را نفي کند و خويشتن را به عنوان صاحب حق واقعي ولايت و امامت به مردم معرفي نمايد؛ و قاعدتاً اين عمل فقط هنگامي صورت مي گيرد که همه ي مراحل قبلي مبارزه با موفقيت انجام گرفته، آگاهي هاي سياسي و اجتماعي در قشر وسيعي پديد آمده، آمادگي هاي بالقوه در همه جا احساس شده، زمينه هاي ايدئولوژيک در جمع قابل توجهي ايجاد گرديده، لزوم حکومت حق و عدل براي جمعي کثير به ثبوت رسيده و بالاخره رهبر تصميم راسخ خود را براي مبارزه ا ي نهايي گرفته است. بدون اين همه، مطرح کردن نام يک شخص معين به عنوان امام و زمامدار محق جامعه، کاري عجولانه و بي فايده خواهد بود.

نکته ي ديگري که بايد مورد توجه قرار گيرد، اين است که امام در مواردي به اين بسنده نمي کند که امامت را براي خويش اثبات کند؛ بلکه همراه نام خود، نام امامان بحق و اسلاف پيشين خود را نيز ياد مي کند و در حقيقت سلسله ي امامت اهلبيت عليهم السلام را متصل و جدايي ناپذير مطرح مي سازد. اين عمل با توجه به اينکه تفکر شيعي، همه ي زمامداران نابحق گذشته را محکوم کرده و آنان را «طاغوت» بهشمار ميآورده، ميتواند اشاره به پيوستگي جهاد شيعيان اين زمان بهزمانهاي گذشته نيز باشد. در واقع امام صادق عليه السلام با اين بيان، امامت خود را يک نتيجه ي قهري که بر امامت گذشتگان مترتب است، مي شمارد و آن را از حالت بي سابقه و بي ريشه و پايه بودن؛ بيرون مي آورد و سلسله ي خود را از کانالي مطمئن و ترديدناپذير به پيامبر بزرگوار صلي الله عليه وآله متصل مي کند.

روايت «عمروبن ابي المقدام» منظره ي شگفت آوري را ترسيم مي کند: روز نهم ذيحجه روز عرفه است. محشري از خلايق در عرفات براي اداي مراسم خاص آن روز گردآمده اند و نمايندگان طبيعي مردم سراسر مناطق مسلمان نشين، از اقصاي خراسان تا ساحل مديترانه، جمع شده اند. يک کلمه حرف به جا در اينجا مي تواند کار گسترده ترين شبکه ي وسايل ارتباط جمعي را در آن زمان بکند. امام، خود را به اين جمع رسانده است و پيامي دارد. مي گويد: ديدم امام در ميان مردم ايستاد و با صداي هر چه بلندتر – با فريادي که بايد در همه جا و در همه ي گوش ها طنين بي افکند و به وسيله ي شنوندگان به سراسر دنياي اسلام پخش شود- پيام خود را سه مرتبه گفت. روي را به طرف ديگري گرداند و سه مرتبه همان سخن را ادا کرد. باز روي را به سمتي ديگر گرداند و باز همان فرياد و همان پيام. و بدين ترتيب امام دوازده مرتبه سخن خود را تکرار کرد. اين پيام با اين عبارات ادا مي شد: «أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ رَسُولَ اللهِ (ص) کَانَ الْإِمَامَ- ثُمَّ کَانَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ (ع) ثُمَّ الْحَسَنُ(ع) ثُمَّ الْحُسَيْنُ(ع)- ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ(ع) ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ(ع) ثُمَّ . . . »1

حديث ديگر از ابي الصباح کناني است که در آن، امام صادق عليه السلام خود و ديگر امامان شيعه را چنين توصيف مي کند: «ما کساني هستيم که خدا اطاعت ما را بر مردم لازم ساخته است. انفال و صفوالمال در اختيار ماست».

صفوالمال، اموال گزيده اي است که طواغيت گردنکش به خود اختصاص داده و دست هاي مستحق را از آن بريده بودند و هنگامي که اين اموال مغصوب، با پيروزي سلحشوران مسلمان از تصرف ستمگران مغلوب خارج مي شود، مانند ديگر غنايم تقسيم نمي شود تا در اختيار يک نفر قرار گيرد و به او حشمتي کاذب و تفاخري دروغين ببخشد، بلکه به حاکم اسلامي سپرده مي شود و او از آنها در جهت مصالح عموم مسلمانان استفاده مي کند. امام در اين روايت، خود را اختياردار صفوالمال و نيز انفال - که آن نيز مربوط به امام است - معرفي مي کند و با اين بيان، به روشني مي رساند که امروز حاکم جامعه ي اسلامي اوست و اين همه بايد به دست او و در اختيار او باشد و به نظر او در مصارف درستش به کار رود.

امام در حديثي ديگر، امامان گذشته را يک يک نام مي برد و به امامت آنان و اينکه اطاعت از فرمانشان واجب و حتمي است، شهادت مي دهد و چون به نام خود مي رسد، سکوت مي کند. شنوندگان سخن امام به خوبي مي دانند که پس از امام باقر عليه السلام ميراث علم و حکومت در اختيار امام صادق عليه السلام است. و بدين ترتيب، هم حق فرمانروايي خود را مطرح مي سازد و هم با لحن استدلال گونه، ارتباط و اتصال خود را به نياي والامقامش علي بن ابيطالب عليه السلام بيان مي کند. در ابواب «کتاب الحجه» از کافي و نيز در جلد 47 بحارالانوار از اينگونه حديث که به صراحت يا به کنايه، سخن از ادعاي امامت و دعوت به آن است، فراوان مي توان يافت.

مدرک قاطع ديگر، شواهدي است که از شبکه ي گسترده ي تبليغاتي امام در سراسر کشور اسلامي ياد مي کند و بودن چنين شبکه اي را مسلم مي سازد. اين شواهد، چندان فراوان و مدلل است که اگر حتي يک حديث صريح هم وجود نمي داشت، خدشه اي بر حتميت موضوع وارد نمي آمد. مطالعه گر زندگينامه ي مدون ائمه عليهم ا لسلام از خود مي پرسد: آيا امامان شيعه در اواخر دوران بني اميه، داعيان و مبلغاني در اطراف و اکناف کشور اسلامي نداشتند که امامت آنان را تبليغ کنند و از مردم قول اطاعت و حمايت براي آنان بگيرند؟ پس در اين صورت، نشانه هاي اين پيوستگي تشکيلاتي که در ارتباطات مالي و فکري ميان ائمه و شيعه به وضوح ديده مي شود، چگونه قابل توجيه است؟ اين حمل وجوه و اموال از اطراف عالم به مدينه؟ اين همه پرسش از مسائل ديني؟ اين دعوت همه جاگستر به تشيع؟ و آنگاه اين وجهه و محبوبيت بينظير آل علي عليه السلام در بخش هاي مهمي از کشور اسلامي؟ و اين خيل انبوه محدثان و راويان خراساني و سيستاني و کوفي و بصري و يماني و مصري در گرد امام؟ کدام دست مقتدر، اين همه را به وجود آورده بود؟ آيا ميتوان تصادف يا پيشامدهاي خودبه خودي را عامل اين پديده هاي متناسب و مرتبط به هم دانست؟

با اين همه تبليغات مخالف که از طرف بلندگوهاي رژيم خلافت اموي بي استثناء در همه جا انجام مي گرفت و حتي نام علي بن ابي طالب عليه السلام به عنوان محکوم ترين چهره ي اسلام، در منابر و خطابه ها ياد مي شد، آيا بدون وجود يک شبکه ي تبليغاتي قوي ممکن است آل علي عليه السلام در نقاطي چنان دوردست و ناآشنا، چنين محبوب و پرجاذبه باشند که کساني محض ديدار و استفاده از آنان و نيز عرضه کردن دوستي و پيوند خود با آنان، راههاي دراز را بپيمايند و به حجاز و مدينه روي آورند؛ دانش دين را که بنا بر عقيده ي شيعه، همچون سياست و حکومت است، از آنان فراگيرند و در موارد متعددي بي صبرانه اقدام به جنبش نظامي -و به زبان روايات، قيام و خروج- را ازآنان بخواهند؟ اگر تسليحات شيعه فقط در جهت اثبات علم و زهد ائمه عليهم السلام بود، درخواست قيام نظامي چه معنايي مي توانست داشته باشد؟ ممکن است سؤال شود اگر به راستي چنين شبکه ي تبليغاتي وسيع و کارآمدي وجود داشته، چرا نامي از آن در تاريخ نيست و صراحتاً ماجرايي ازآن نقل نشده است؟ پاسخ به طور خلاصه آن است که دليل اين بي نشاني را نخست در پايبندي وسواس آميز ياران امام به اصل معتبر و مترقي «تقيه» بايد جست که هر بيگانه اي را از نفوذ در تشکيلات امام مانع مي شد، و سپس در ناکام ماندن جهاد شيعه در آن مرحله و به قدرت نرسيدن آنان، که اين معلول عواملي چند است. اگر بني عباس نيز به قدرت نمي رسيدند، بيگمان تلاش و فعاليت پنهاني آنان و خاطرات تلخ و شيريني که از فعاليتهاي تبليغاتي داشتند، در سينه ها مي ماند و کسي از آن خبر نمي يافت و در تاريخ نيز ثبت نمي شد.



** تبليغ و بيان احکام دين و نيز تفسير قرآن به شيوه ي فقه و بينش شيعي

اين نيز يک خط روشن در زندگي امام صادق عليه السلام است. به شکلي متمايزتر و صريح تر و صحيح تر از آنچه در زندگي ديگر امامان مي توان ديد؛ تا آنجا که فقه شيعه «فقه جعفري» نام گرفته است و تا آنجا که همه ي کساني که فعاليت سياسي امام را ناديده گرفته اند، بر اين سخن هم داستان هستند که امام صادق عليه السلام وسيع ترين- يا يکي از وسيع ترين- حوزه هاي علمي و فقهي زمان خود را دارا بوده است.

مقدمتاً بايد دانست که دستگاه خلافت در اسلام، از اين جهت با همه ي دستگاه هاي ديگر حکومت متفاوت است که اين فقط يک تشکيلات سياسي نيست؛ بلکه يک رهبري سياسي- مذهبي است. نام و لقب «خليفه» براي حاکم اسلامي، نشاندهنده ي همين حقيقت است که وي بيش از يک رهبر سياسي است؛ جانشين پيامبر صلوات اللَّه عليه است و پيامبر صلوات اللَّه عليه، آورنده ي يک دين و آموزنده ي اخلاق و البته در عين حال حاکم و رهبر سياسي است. پس خليفه در اسلام، به جز سياست، متکفل امور ديني مردم و پيشواي مذهبي آنان نيز هست.

با اين آگاهي، به وضوح ميتوان دانست که فقه جعفري در برابر فقه فقيهان رسمي روزگار امام صادق عليه السلام فقط يک اختلاف عقيده ي ديني ساده نبود؛ بلکه در عين حال دو مضمون متعرضانه را نيز با خود حمل مي کرد: نخست و مهمتر، اثبات بي نصيبي دستگاه حکومت از آگاهي ديني و ناتواني آن از اداره ي امور فکري مردم و ديگر، مشخص ساختن موارد تحريف در فقه رسمي که ناشي از مصلحت انديشي فقها در بيان احکام فقهي و ملاحظه کاري آنان در برابر تحکم و خواست قدرتهاي حاکم است.

امام صادق عليه السلام با گستردن بساط علمي و بيان فقه و معارف اسلامي و تفسير قرآن به شيوه اي غير شيوه ي عالمان وابسته به حکومت، عملاً به معارضه ي با آن دستگاه برخاسته بود. آن حضرت بدين وسيله تمام تشکيلات مذهبي و فقاهت رسمي را که يک ضلع مهم حکومت خلفا به شمار مي آمد، تخطئه مي کرد و دستگاه حکومت را از بعد مذهبي اش تهي دست مي ساخت.

نخستين حکمرانان بني عباس که خود در روزگار پيش از قدرت، سال ها در محيط مبارزاتي علوي و در کنار پيروان و ياران آل علي عليه السلام گذرانيده و به بسياري از اسرار و چموخم هاي کنار آنان بصيرت داشتند، نقش متعرضانه ي اين درس و بحث و حديث و تفسير را پيش از اسلاف اموي خود درک مي کردند. گويا به همين خاطر بود که منصور عباسي در خلال درگيري هاي رذالت آميزش با امام صادق عليه السلام مدتها آن حضرت را از نشستن با مردم و آموزش دين به آنان، و نيز مردم را از رفت وآمد و سؤال از آن حضرت منع کرد؛ تا آنجا که به نقل از «مفضل بن عمر» - چهره ي درخشان و معروف شيعي - هرگاه مسأله اي در باب زناشويي و طلاق و امثال اين ها براي کسي پيش مي آمد، به آساني نمي توانست به پاسخ آن حضرت دست يابد.



**وجود تشکيلات پنهاني ايدئولوژيک-سياسي

امام صادق عليه السلام در اواخر دوران بني اميه، شبکه ي تبليغاتي وسيعي را که کار آن، اشاعه ي امامت آل علي عليه السلام و تبيين درست مسأله ي امامت بود، رهبري مي کرد؛ شبکه اي که در بسياري از نقاط دوردست کشور مسلمان، به ويژه در نواحي عراق و خراسان، فعاليت هاي چشمگير و ثمربخشي دربارهي مسأله ي امامت عهده دار بود، ولي اين تنها يک روي مسأله و بخش ناچيزي از آن است. موضوع تشکيلات پنهان در صحنهي زندگي سياسي امام صادق عليه السلام و نيز ديگر ائمه عليهم السلام، از جمله مهم ترين و شورانگيزترين و در عين حال مجهول ترين و ابهام آميزترين فصول اين زندگينامه ي پرماجراست.

براي اثبات وجود چنين سازماني نمي توان و نمي بايد در انتظار مدارک صريح بود. نبايد توقع داشت که يکي از امامان يا يکي از ياران نزديکش صراحتاً به وجود تشکيلات سياسي - فکري شيعي اعتراف کرده باشد؛ اين چيزي نيست که بتوان به آن اعتراف کرد. انتظار معقول آن است که اگر روزي هم دشمن به وجود تشکل پنهاني امام پي برد و از خود آن حضرت يا يکي از يارانش چيزي پرسيد، او به کلي وجود چنين چيزي را انکار کند و گمان آن را يک سوءظن يا تهمت بخواند. اين، خاصيت هميشگي کار مخفي است.

بايد در پي قرائن و شواهد و بطون حوادث ظاهراً ساده اي بود که اگرچه نظر بيننده ي عادي را جلب نمي کند، ولي با دقت و تأمل، خبر از جريان هاي پنهاني بسياري مي دهد. اگر با چنين نگرشي به سراسر دوران دو قرن و نيمي زندگي ائمه عليهم السلام نظر شود، وجود يک تشکيلات پنهان در خدمت و تحت فرمان ائمه عليهم السلام تقريباً مسلم مي گردد.

 
 
 
ارسال کننده
ایمیل
متن
 



جهت عضويت در کانال های خبري سلام لردگان روی تصاویر کليک کنيد
پیوند
سايت رهبري

دولت

مجلس